دهه‌شصتی‌ها در آستانه میانسالی؛ بیماری، فقر، تنهایی و ناامیدی از آینده

روزنامه شرق: تصویر آینده برای بسیاری از دهه‌شصتی‌ها، بیش از آنکه روشن و امیدبخش باشد، مبهم و هراس‌آور است

عکس‌ تزیینی‌ــ دیوار‌نگاره‌ای در تهران در مورد پیری جمعیت ــ برنا

متولدان دهه ۱۳۶۰ در میان آتش و دود جنگ ایران و عراق چشم به جهان گشودند و کودکی آنان زیر سایه سنگین بحران‌های اقتصادی و اجتماعی پس از جنگ سپری شد. در خانه مدرسه و خانه، خشونت‌های روانی، کلامی، فیزیکی و روحی بخشی از تجربه روزمره آنان بود و دوران جوانی‌ آنان نیز در تنگنای محدودیت‌های خانوادگی، اجتماعی و حاکمیتی گذشت. برای بسیاری از افراد متعلق به این نسل ازدواج هرگز محقق نشد یا اگر شد، کمتر به زندگی‌های موفق انجامید. اکنون این نسل که کوچک‌ترینشان امروز ۳۵ سال دارد، در آستانه میانسالی است و بنا به گزارش روزنامه شرق، به بحرانی جمعیتی بدل شده است، بی‌آنکه چشم‌انداز روشنی برای دوران سالمندی آنان وجود داشته باشد.

اکنون متولدان سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ خود را در آستانه میانسالی می‌بینند و می‌گویند: «سالمندی ما مبهم، غمگین و نگران‌کننده است.» آن‌ها معتقدند شرایط کنونی به گونه‌ای است که نمی‌توانند تصویری روشن و امیدبخش از فردای خود ترسیم کنند و در حالی که طبق معیارهای جهانی، این نسل در آستانه میانسالی باید از زندگی‌ نسبتا باثبات و ایمن برخوردار باشد، بسیاری از آنان همچنان در جست‌وجوی شغلی پایدار آگهی‌های استخدامی را بالاپایین می‌کنند و به دلیل نبود امنیت شغلی و آشفتگی اقتصادی، هرگز امکان تشکیل زندگی مطلوب را نیافته‌اند.

هول و هراس دهه‌شصتی‌ها از پیری

تصویر آینده برای بسیاری از دهه‌شصتی‌ها بیش از آنکه روشن و امیدبخش باشد، مبهم و هراس‌آور است. روایت‌های شخصی آنان از وضعیت شغلی، معیشتی و روانی نشان می‌دهد که این نسل با نوعی «ترس جمعی از سالمندی» مواجه شده است؛ ترسی که در نبود امنیت اقتصادی، فروپاشی الگوهای حمایتی سنتی و بی‌برنامگی سیاست‌های اجتماعی ریشه دارد.

پیام، روزنامه‌نگاری ۳۷ ساله، از تجربه زیستن در چنین شرایطی می‌گوید. او با وجود سال‌ها فعالیت حرفه‌ای، هیچ امنیت شغلی ندارد و درآمدش تنها به اندازه کف دستمزد مصوب قانون کار است. پیام از آینده‌ای سخن می‌گوید که در آن نه از رفاه و معیشت خبری است و نه از شبکه‌های حمایتی؛ آینده‌ای که او را به این پرسش می‌کشاند که «آیا اصلا مایل است به سالمندی برسد یا نه؟» نگرانی از تنهایی، نداشتن فرزند و بی‌اعتمادی به کارکرد بیمه‌ها باعث شده است که سالمندی برای او نه یک مرحله طبیعی زندگی، بلکه بحرانی در راه باشد.

خورشید، زنی ۴۳ ساله با تخصص موشن‌گرافیک، نیز تصویری مشابه را ترسیم می‌کند. او با وجود تحصیل و سال‌ها کار، ثبات شغلی ندارد و از «خستگی زودرس» در میانسالی می‌گوید. خورشید که ناچار است با خواهرش زندگی کند، به‌ جای آنکه به استقلال و آرامش بیندیشد، از ترس بیماری، ناتوانی و تنهایی در پیری سخن می‌گوید و حتی آرزو می‌کند که زندگی‌اش پیش از رسیدن به سالمندی، پایان یابد. این روایت آشکارا نشان می‌دهد که «ترس از پیری» در این نسل نه صرفا به معنای نگرانی طبیعی از فرسودگی جسم، بلکه محصول ناامنی‌های اجتماعی و اقتصادی است.

البته همه روایت‌ها تنها در محور ناامیدی نمی‌چرخد. «ریحانه» با داشتن کسب‌وکار شخصی و پوشش بیمه‌ای، سعی می‌کند آینده را مدیریت کند. او در ۳۷ سالگی به پس‌انداز برای سالمندی می‌اندیشد، با این حال از «نسل تنهایی» بودن و احتمال بی‌فرزندی سخن می‌گوید.

حسین، طراح گرافیک ۴۳ ساله، از زاویه دیگری به مسئله نگاه می‌کند. او پس از ۲۵ سال کار، تنها ۱۴ سال سابقه بیمه دارد و برای بازنشستگی باید تا ۶۳ سالگی کار کند. زندگی روزمره او به‌قدری با دغدغه‌های تامین هزینه‌های جاری گره خورده است که برای پس‌انداز یا برنامه‌ریزی بلندمدت هیچ افقی ندارد. نگرانی او از دردهای جسمی و پرسش بی‌پاسخ درباره «داشتن سقفی بالای سر در پیری» نشان می‌دهد که دغدغه‌های دهه‌شصتی‌ها فراتر از رفاه، به بقا و حداقل معیشت تقلیل یافته است.

مهدیه، مدرس تئاتر ۴۵ ساله، روایت تلخ‌تری دارد. او نزدیک به دو دهه تدریس کرده است، اما همچنان به صورت حق‌التدریس کار می‌کند و درآمد یا پس‌انداز قابل‌اتکایی ندارد. مهدیه از شکاف طبقاتی و هزینه‌های بالای خدمات درمانی و رفاهی می‌گوید و با تلخی اعتراف می‌کند که «حتی توان خرید قبر هم ندارد».

این مجموعه روایت‌ها گواهی است بر یک واقعیت اجتماعی: دهه‌شصتی‌ها که روزی از آن‌ها به‌عنوان «نسل پرشمار» یاد می‌شد، امروز در آستانه میانسالی خود را نسلی می‌بینند که بیش از هر زمان دیگری دچار بحران امنیت روانی و اقتصادی است.

به عقیده کارشناسان، اگر روند موجود ادامه یابد، سالمندی برای این نسل نه به معنای دوران آرامش پس از سال‌ها تلاش، بلکه به معنی ورود به مرحله‌ای از زندگی است که اضطراب، تنهایی و محرومیت شاخصه‌های اصلی آن خواهند بود.

جمعیت سالمندان ایران

نگرانی‌های متولدان دهه ۶۰ از دوران پیری و سالمندی در شرایطی است که به گفته علی پژهان، جمعیت‌شناس و استاد دانشگاه، افزایش تعداد سالمندان واقعیتی انکارناپذیر است، اما نکته اینجا است که هیچ برنامه‌ای برای این افراد وجود ندارد.

او می‌گوید: «سالمندی نه‌تنها ساختارهای اجتماعی و اقتصادی کشور را تحت تاثیر قرار می‌دهد، بلکه نیازمند بازنگری در نگرش‌ها و سیاست‌های مربوط به سالمندان است. حقوق این گروه باید تضمین شود و از زندگی سالم و با عزت،‌ مشارکت فعال در جامعه، دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی مناسب و امنیت اقتصادی و اجتماعی برخوردار باشند».

احمد دلبری، رئیس انجمن علمی سالمندان ایران، نیز هشدار داده است که تا سال ۱۴۳۰، از هر سه ایرانی، یک نفر بالای ۶۰ سال خواهد بود و جمعیت سالمندان ایران از ۹ میلیون نفر کنونی به بیش از ۲۷ میلیون نفر خواهد رسید. به این ترتیب آنچه در کشورهای توسعه‌یافته طی یک قرن رخ داد، در ایران تنها در عرض ۴۰ سال به وقوع می‌پیوندد. این تغییر پرشتاب زنگ خطری جدی برای آینده‌ای است که در آن، میلیون‌ها سالمند ممکن است نه فرزند داشته باشند، نه بیمه، نه مسکن و نه مستمری.

به گفته دلبری، در حال حاضر حدود ۸۰ تا ۹۰ هزار سالمند مجرد در ایران وجود دارد و پیش‌بینی می‌شود این عدد تا سال ۱۴۳۰ به بیش از ۲.۵ میلیون نفر برسد. روند تجرد قطعی، کاهش فرزندآوری و کوچک شدن خانواده‌ها انزوای سالمندان را به بحرانی اجتماعی بدل خواهد کرد و ادامه این روند می‌تواند موجی از فقر، فرسایش روانی و نارضایتی اجتماعی به دنبال داشته باشد.